تربیت فرزند
آنچه پدران باید بیشتر بدانند و عمل کنند:
۱) حتی قبل از تولد میتوانند به روشهای گوناگون با فرزند ارتباط برقرار کنند:
الف) با قراردادن دست روی شکم همسر و صحبت کردن با او. ب) با نشان دادن دلبستگی خود به همسر با دادن هدیه (یک شاخه گل، یک لبخند، یک نگاه محبتآمیز و یا کمک در کار منزل).
۲) با فرزندان با لحن خوب و مؤدبانه سخن بگویند.
۳) ابراز محبت را به فرزندان به طور مستمر ادامه دهند، زیرا رفتار مردانه بدون مهربانی، الگوی جنسیتی پدر را بیتاثیر میکند.
۴) به فرزندان احترام بگذارند و از تحقیر شخصیت و انتقاد نابجا بپرهیزند.
۵) با ایجاد رابطه دوستانه، زمینه انس با فرزند را هموار سازند تا بتوانند به راحتی حرف دلشان را به پدر بگویند.
۶) وقتی با فرزندان تنها هستند با آنان همبازی شوند و یا ورزش کنند.
۷) شرایطی را به وجود آورند تا فرزندان بتوانند نقاط قوت خود را نشان دهند.
۸) برای شناخت بهتر فرزندان به ویژه در هفت سال دوم سعی کنند نقش مربی ورزش او را داشته باشند و رشته ورزشی را طبق خواست و توانمندیهای خودش انتخاب کند.
۹) گاهی فرزندانمان به تایید رفتارهای خود از طرف پدر سخت نیازمندند.
۱۰) برای فرزندان وقت بگذارید تا تکریم و احساس با ارزش بودن را در او تقویت کنید.
۱۱) از رفتارهای نادرست آنان چشمپوشی نکنید و با توجه به شرایط روحی و روانی، زمانی و مکانی او را از کار نادرستش آگاه کنید.
۱۲) در هنگام تصمیمگیری در امور مربوط به فرزندان با آنان مشورت کنید.
۱۳) سعی کنید از ویژگیهای فرزندتان اطلاعات و آگاهیهای لازم را داشته باشید.
۱۴) به استعداد و سلیقههای آنان احترام بگذارید.
۱۵) اوقات بیشتری را در جمع خانواده و فرزندان سپری کنید.
۱۶) به تحصیل و درس فرزندان اهمیت داده و با شرکت در جلساتی که مدارس تشکیل میدهند به آنها ارزش و اعتبار دهید.
۱۷) رفتارهای خود را اصلاح کنید تا الگوی مناسبی برای فرزندان باشید.
۱۸) در میان اعضای خانواده تبعیض قائل نشوید و گاهی با آنان درددل کنید.
۱۹) آنان را با دوران کودکی و نوجوانی خود و سایر افراد مقایسه نکنید.
۲۰) در هنگام رفتن به سفرهای طولانی بهتر است از خود نشانههایی برجای بگذارید (عکس، کاست صوتی و یا تصویری و …) در طول سفر از طریق تلفن با فرزندان صحبت کنید و در بازگشت از مسافرت سوغات آنها را فراموش نکنید.
۲۱) سعی کنید نقش تربیتی خود را برای فرزندان نوجوان، از یک «مصلح و هدایتکننده» به یک «مشاور» تبدیل کنید.
۲۲) در هنگام نصیحت کردن فرزند نوجوان، ضمن توجه به سخنان او، افکار و احساسات خود را برای او تشریح کنید.
۲۳) محیطی صمیمی ایجاد کنید تا فرزند نوجوان ما بتواند آزادانه احساساتش را بازگو کند.
۲۴) اگر لازم بود از روش تذکر یا توبیخ در فرزندان استفاده کنید، تذکر و توبیخ ما باید به گونهای باشد که فرزندان متوجه شوند «رفتارشان نامناسب و بد است نه خود آنان».
۲۵) اگر پسر نوجوان دارید، بدانید که او نیازمند است که اوقاتی را در حریم حمایت و هدایت پدری محبوب، منطقی، استوار و مقتدر سپری کند.
۲۶) سخن شما به عنوان پدر در خانواده موقعی نافذ است که خودتان به آن اعتقاد داشته و عمل کنید.
۲۷) اقتدار پدری، لازمه تربیت کودک و نوجوان است، این اقتدار در سایه مهربانی، دوستی و قاطعیت شکل میگیرد نه در برخورد خشن، ناسزاگویی و احتمالاً کتک زدن.
«امیدواریم از جمله پدرانی باشید که با صبر، شکیبایی، مهربانی، دوستی، وقتگذاری و احترام بتوانید به وظایف خود عمل کنید. لحظهای فکر کنید به راستی تاکنون چگونه پدری بودهاید؟»
مدیریت فرهنگ از منظراقا
دخالت در فرهنگ باید ضابطه مند باشد نه افراطی.
رهاسازی کامل فرهنگ و یا سختگیری خشن هر دو غلط است
ما نمیخواهیم با نگاه افراطی به مقولهی فرهنگ نگاه کنیم؛ بایستی نگاه معقول اسلامی را ملاک قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطی که معارف و الگوهای اسلامی به ما نشان میدهد، تنظیم کرد. برخورد افراطی، از دو سو امکان پذیر است و تصور میشود: یکی از این طرف که ما مقولهی فرهنگ را مقوله ای غیرقابل اداره و غیرقابل مدیریت بدانیم؛ مقوله ای رها و خود رو که نباید سربه سرش گذاشت و وارد آن شد و با این منطق که با فرهنگ مردم نمیشود کاری کرد؛ نمیشود الگوهای فرهنگی را به مردم داد؛ نمیشود مردم را در زمینه ی مسائل فرهنگی پیش برد، مقولهی فرهنگ عمومی مردم و رشد فرهنگی آنها را رها کرد، که متأسفانه این تفکر در جاهایی هست و عده یی طرفدار رها کردن و بی اعتنایی و بی نظراتی در امر فرهنگ هستند. این تفکر، تفکر درستی نیست و افراطی است. در مقابل آن، تفکر افراطی دیگری وجود دارد که آن سختگیری خشن و نظارت کنترل آمیز بسیار دقیق-چه در زمینه ی فرهنگ عمومی، چه حتی در زمینه ی مسائل و اخلاق شخصی؛ قالب گیری کردن و قالب ها را تحمیل کردن- است. این تفکر هم به همان اندازه غلط است. نه میشود فرهنگ را در جامعه رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه میشود آن طور سختگیری های غلطی را که نه ممکن است و نه مفید، الگو قرار دارد(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی23/10/1382).
مدیریت فرهنگ از منظراقا
دخالت در فرهنگ باید ضابطه مند باشد نه افراطی.
رهاسازی کامل فرهنگ و یا سختگیری خشن هر دو غلط است
ما نمیخواهیم با نگاه افراطی به مقولهی فرهنگ نگاه کنیم؛ بایستی نگاه معقول اسلامی را ملاک قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطی که معارف و الگوهای اسلامی به ما نشان میدهد، تنظیم کرد. برخورد افراطی، از دو سو امکان پذیر است و تصور میشود: یکی از این طرف که ما مقولهی فرهنگ را مقوله ای غیرقابل اداره و غیرقابل مدیریت بدانیم؛ مقوله ای رها و خود رو که نباید سربه سرش گذاشت و وارد آن شد و با این منطق که با فرهنگ مردم نمیشود کاری کرد؛ نمیشود الگوهای فرهنگی را به مردم داد؛ نمیشود مردم را در زمینه ی مسائل فرهنگی پیش برد، مقولهی فرهنگ عمومی مردم و رشد فرهنگی آنها را رها کرد، که متأسفانه این تفکر در جاهایی هست و عده یی طرفدار رها کردن و بی اعتنایی و بی نظراتی در امر فرهنگ هستند. این تفکر، تفکر درستی نیست و افراطی است. در مقابل آن، تفکر افراطی دیگری وجود دارد که آن سختگیری خشن و نظارت کنترل آمیز بسیار دقیق-چه در زمینه ی فرهنگ عمومی، چه حتی در زمینه ی مسائل و اخلاق شخصی؛ قالب گیری کردن و قالب ها را تحمیل کردن- است. این تفکر هم به همان اندازه غلط است. نه میشود فرهنگ را در جامعه رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه میشود آن طور سختگیری های غلطی را که نه ممکن است و نه مفید، الگو قرار دارد(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی23/10/1382).
خانواده ازمنظراقا
خانواده در جوامع اسلامی
در محیط اسلامی، زن و شوهر با هم هستند، متعلق به هم هستند، در مقابل هم مسئول هستند، در مقابل فرزندان مسئول هستند و در برابر محیط خانواده مسئولند. در محیط های اسلامی، کانون خانواده چنان مستحکم و پابرجاست که گاهی پس از دو نسل نیز هنوز پدربزرگ و پدر و نوه در یک خانه با هم زندگی می کنند. در جوامع اسلامی، یعنی جوامع دین دار و خداباور که دو نفر آدم برای مدت طولانی با هم زندگی می کنند و هیچ گاه از هم سیر نمی شوند، بلکه دل بستگی شان و اُنس و محبت و وفایشان به همدیگر بیشتر می شود؛ این، همان خاصیت دین داری و مذهبی بودن و خواسته های خدایی را رعایت کردن است.
در اسلام و در فرهنگ اسلامی، خانواده بادوام است. در خانه، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و پدر و مادر هستند، نوه ها و نتیجه هایشان را می بینند و سنت ها را به هم انتقال می دهند. نسل گذشته، مواریث خود را به نسل بعد تحویل می دهد و بریده و بی ریشه و تنها و بی عاطفه بار نمی آیند.
ویژگی های خانواده خوب
«خانواده خوب، یعنی زن و شوهری که با هم مهربان باشند، باوفا و صمیمی باشند و به یکدیگر محبت و عشق بورزند، رعایت همدیگر را بکند و مصالح همدیگر را مهم و گرامی بدارند. اولادی که در آن خانواده به وجود می آید، نسبت به او احساس مسئولیت کنند و بخواهند او را از لحاظ مادی و معنوی، سالم بزرگ کنند. بخواهند از لحاظ مادی و معنوی او را به سلامت برسانند. چیزهایی به او یاد بدهند، به چیزهایی او را وادار کنند، از چیزهایی او را باز دارند و صفات خوبی را در او تزریق کنند.
یک چنین خانواده ای، اساس همه اصلاحات واقعی در یک کشور است. چون انسان ها در چنین خانواده ای خوب تربیت می شوند، با صفات خوب بزرگ می شوند. با شجاعت، با استقلال عقل،با فکر، با احساس مسئولیت، با احساس محبت، با جرئت، جرئت تصمیم گیری، با خیرخواهی- نه بدخواهی- و با نجابت. وقتی مردم جامعه ای، این خصوصیات را داشته باشند، این جامعه دیگر روی بدبختی را نخواهد دید».
خانواده سالم و انتقال فرهنگ
«انتقال فرهنگ ها و تمدن ها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در یک جامعه و انتقالش به نسل های پی در پی، به برکت خانواده انجام می گیرد.
اساس ازدواج و مهم ترین مصلحت ازدواج، عبارت است از تشکیل خانواده. علت هم این است که اگر خانواده سالمی در یک جامعه ای وجود داشته باشد، آن جامعه سالم خواهد شد و مواریث فرهنگی خودش را به صورت صحیح منتقل خواهد کرد. در آن جامعه، تربیت کودکان، به بهترین وجه صورت می پذیرد. برای همین، در کشورها و جوامعی که خانواده دچار اختلال می شود، معمولاً اختلالات فرهنگی - اخلاقی به وجود می آید.
اگر نسل ها بخواهند فرآورده های ذهنی و فکری خود را به نسل های بعدی منتقل کنند و جامعه از گذشته خودش بخواهد سود ببرد، این فقط با خانواده ممکن است. در محیط خانواده است که اول بار، تمام هویت شخصیت یک انسان بر اساس فرهنگ یک جامعه شکل می گیرد و این پدر و مادرند که به طور غیرمستقیم و بدون اینکه تحمیلی باشد، بدون اینکه خود آنها تصنعی به کار ببرند، به طور طبیعی محتوای ذهن و فکر و عمل و معلومات و اعتقادات و مقدسات و اینها را به نسل بعدی منتقل می کنند.»
خانواده سالم، آرامش افراد
«نگرش اسلام به خانواده، نگرشی درست، نگرشی اصیل و یک نگاه همراه با اهتمام است که خانواده، اصل قرار داده شده و به هم زدن بنیان خانواده یا آشفته نمودن آن، جزو بدترین کارهاست.
خانواده در اسلام، یعنی محل سکونت دو انسان، محل آرامش روانی دو انسان، محل انس دو انسان با یکدیگر، محل تکامل یک نفر به وسیله یک نفر دیگر. آنجایی که انسان در آن صفا می یابد، راحتی روانی می یابد؛ این محیط، خانواده است. کانون خانواده در اسلام، این قدر اهمیت دارد.
اسلام در بیان قرآن، در چند جا، این آفرینش زن و مرد و در نهایت زوجیت آنها را، برای آرامش زن و مرد شناخته است.
در قرآن، آیه «وَجَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُنَ اِلَیها» آمده است: خدای متعال زوج آدمی را از جنس او قرار داد. زوج زن را و زوج مرد را از جنس خود او قرار داده، «یَسکُنَ اِلیها» تا اینکه آدمی بتواند - چه مرد و چه زن - در کنار شوهر یا همسر احساس آرامش کند. این آرامش، سکونت و نجات از تلاطم های روحی و اضطراب های زندگی است. میدان زندگی، میدان مبارزه است و انسان در آن همواره در معرض نوعی اضطراب است. اگر این آرامش و سکونت به نحو صحیحی شکل پیدا کند؛ زندگی، سعادت مندانه می شود، زن خوشبخت می شود، مرد خوشبخت می شود، بچه هایی که در این خانه متولد می شوند و پرورش می یابند، بدون عقده رشد خواهند یافت و خوشبخت خواهند شد؛ یعنی از این جهت، زمینه برای خوش بختی همه اینها فراهم است».